عاشقیه

عاشقیه

کبوترانه بر طواف تو می نازم
روحم چو کبوتری در حرمت بال گرفت
من روزی خویش به یمن تو می گیرم
آب و گل من به لطف تو شکل گرفت

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی



۳ مطلب با موضوع «عشق نوشت» ثبت شده است

خدایا

تا کی مرا در آتش های پیاپی می افکنی

پس کی خواهد رسید روزی که مرا در آب فرو می کنی

دگر دارم ذوب می شوم

آهنی که کج باشد برای صاف کردنش ذوب نمی خواهد با اندکی گرما هم می شود آن را درست کرد

نکند اصلا ذات من به درد شمشیر بودن نمی خورد و می خواهی با ذوبم از من چیز دیگری بسازی

باشد

تو خود بهتر می دانی که چه برایم بهتر است

اما تو خود بهتر می دانی که همه ی آرزوی بنده ات شمشیری برای سپاه امام مهدی(عج) شدن است

و من خود بهتر می دانم از بس گِلم نا مرغوب شده است

و از بس زیر حرارت های جانسوز تربیت کردنت ترک خورده ام که راهی بجز ذوب من برای شمشیر شدن باقی نمانده است

با این حال تو را شاکرم و خوشحال که بعد از این همه آزمایشم و ترک خوردنم از من دلسرد نشدی و برایم چاره ی دیگری اندیشیدی

توکلت بک یا نور المستوحشین فی الظلم

منبع:دیوان بلا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۱:۱۶

عمری ست با عنایت تو گریه می کنم
تنها به قصد قربت تو گریه می کنم
عمری ست پای بیرق مشکی روضه ها
در سایه سار رحمت تو گریه می کنم
گاهی ستاره می شوم و تا سپیده دم
در آسمان غربت تو گریه می کنم
قبرت که نیست دل خوشم از این که لاأقل
پایین پای هیئت تو گریه می کنم
آه ای ضریح گمشده! بانوی بی نشان !
در حسرت زیارت تو گریه می کنم
تا صبح در حوالی دل تنگی بقیع
با بوی یاس تربت تو گریه می کنم
تا تربت شهید اُحد پا به پای اشک
هر شب به رسم عادت تو گریه می کنم
گاهی به یاد هق هق آن پلک نیمه جان
در سوگ بی نهایت تو گریه می کنم
گاهی کنار روضه ات از دست می روم
از بس که در مصیبت تو گریه می کنم
از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم
تا کوچهٔ شهادت تو گریه می کنم

"یوسف رحیمی"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۰۱:۰۳

حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی
به بچه های اونجا بگو کمــــک برسونند
داری صدا رو
حکایت ما الان اینه، ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم.
ولی بازم امیدمون به خودشونه.
انشالله دستمونو بگیرن

منبع:zohoor313@googlegroups.com

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۱